پنجشنبه باهم رفتیم بازدید از مناطق آبخیزداری لرگان
نمیشد کنار هم بشینیم وداخل اتوبوس اصلا بهم خوش نگذشت...
دیروزم که جمعه بودیم و دوتایی خوابگاه بودیم واصلا ندیدمش...
واسه اس دادنم که یا خوابمون میومد یا مثلا دیروز ظهر اون میخواس ناهار بخوره...
امروز صبحم که رفته بود اداره منابع طبیعی و ندیدمش...
مطمئنم ظهرم وقت نداره باهم بریم بازارچه چایی بخوریم...
اگه عصر که دفاع بچه هاست ببینمش...
دلم خیلی واسش تنگ شده و دارم بهونه میگیرم...
تازه بدتر همه اینکه فردا میریم خونه و تعطیلا عید نمیبینمش...
از حالا دارم واسه این سه هفته دلتنگی میکنم...
نه خدایی حق ندارم بگم من حسینمو میخوام؟
نظرات شما عزیزان: